ارشاک ارشاک ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

ارشاک عشق مامان و بابا

عکس 10 ماهگی

پسرم داره نون می خوره هههههه به به بقیه در ادامه مطلب قربونت برم ژولی پولی من عاشق این مدل نشستنت هستم من قربون ژشتت برم که این قدر ناز نشستی این طوری نگام نکن می خورمت ها این هم ژست تبلیغاتی پسرم می خواد نماینده مجلس بشه هههههه به چه می اندیشد این جا هم پسرم مو قشنگ شده بوس ...
3 مهر 1391

پسر مامان و شیطون بازی هاش

سلام طبق معمول مامانی که دیر به دیر وبلاک پسرشو اپدیت می کنه اومد پسر گلم تا پایان تابستون راهی نمونده دو روز دیگه فصل من تو و بابا پژواک شروع می شه ما خانواده پاییزی هستیم می دونی که؟!!! بابا مهر ماه شما ابان و بنده آذر ماه فصلمون بر ما خوش باد پسر گلم یه مرور بر کارهای تو: اولین دندونت 5 مرداد جونه زد دندون دوم که اونم کنار دندون اول بود 10 مرداد به دنیا سلام کرد یعنی دندون چپ بالا به مدت 10 -15 روز این دو تا دندون رشد کرد و تو تبدیل به باب اسفنجی دندون خرگوشی شدی قربونت برم من دندون سوم 20 مرداد دالی کرد که شدیدا برای دراومدنش اذیت شدی دندون پیشین راست پایین در حال حاضر شدیدا آب دهانت آویزونه و داری دندون چهار...
29 شهريور 1391

کارهای پسری

ارشاک جونم به سرعت بزرگ می شه دو روز دیگه 9 ماهه تمام می شی یه دفعه شروع کردی به انجام کلی کارهای قشنگ یه کوچولو سینه خیز می رفتی حالا مثل باد می ری جلو . دستت رو به جاهای مخلتف می گیری تا بلند شی  و امروز خودت تنهایی توی تختت بلند شدی بعد خوشحالی کری و دستات رو از لبه تخت ول کردی چند ثانیه ایستادی و بعد تاااااااااالاپ افتادی توی تخت. سرسری و بای بای می کنی البته بعضی وقتا قاطی می کنی جابه جا انجام می ی از حالت دراز کشیده چهار دست و پا می شی و .......   ههههههههه نکته نکته: این پست در تاریخ 5 مرداد نصفه نیمه نوشته شده بود و ارسال نشده بود پسرم از اون موقع تا حالا کلی کار جدید می کنه که مجددا می نوسیم ...
29 شهريور 1391

دندون دندون

پسر نازم اولین دندون تو در تاریخ چهارم مرداد 91 جونه زد. صبح که می خواستم بهت صبحانه بدم کشفش کردم. خیلی ذوق زده شده . سریع تلفن زدم به بابا پژواک و خوش خبری دادم . بعد هم به مامان مهین خبر دادم .... هوراااااااا گلم تو دقیقا 8 ماه و 28 روزه بودی که اولین دندونت ظاهر شد .... بیشتر بچه ها اولین دندونشون جلویی پایینه . تو اولین دندونت جلویی بالا سمت راسته  مروایدت  مبارک ارشاکم در اولین فرصت برات جشن دندونی می گیرم عشق مامان ...
5 مرداد 1391

ارشاک بزرگ می شود

پسرکم سلام عشقم سلام تموم زندگیم حول تو می چرخه تا دو روز دیگه هشت ماهت تموم می شه و وارد نه ماهگی می شی. گاهی می خوام این زمان رو متوقف کنم و تو که اینقدر شیرینی رو بری خودم فقط خودم نگه دارم... خیلی خودخواهم نه؟ روزها با سرعت باورنکردنی ای می گذرند و من این گذر زمان رو فقط در تو می بینم تویی که هر روز و هر لحظه جلوی چشام بزرگ می شی دوستت دارم پسر گلم ارشاک در حال حاضر کارهای زیر زا انجام می ده: بدون کمک می نشینه بابا دده ماما گخخخخخخخ بوووووووه می گه دست می زنه دیگه دوست نداره تنها باشه با لیوان آبش خودش آب می خوره روروئک سواریش پیشرفت کرده خیلی بیشتر از قبل می خزه و تلاش می کنه چهاردست و پا بشه و اما ....  چ...
4 تير 1391

چند عکس از پسرم 6- 7 ماهگی

پسرم هر روز بزرگتر میشی عاشقتم عزیز وروجکم در حال خنده و بازی به به باریکلا به پسرم که می نشینه برو جلو تو می تونی جوجوی من دستای کوچولوی تو روزی مثل ستای پدرت می شن ...
21 خرداد 1391

وقایع اتفاقیه

سلام عزیزم فکر می کنم هر پستی رو که برات می نویسم با ین جمله شروع می شه که من مامان تنبلی نیستم. پسرم هر چند دوست ندارم چیزهای ناراحت کننده رو توی وبلاگت بنویسم اما دلیل دیر اومدنم اینه که مامانی مریضه و توی یه ماه گذشته من کلی غصه خوردم . ماجرا از این قرار بود که : مامان مهین به اتفاق عزیز جون و احمد آق جون از چالوس در تاریخ 10 اردیبهشت اومدن مشهد تا عزیز جون قلبشو عمل کنه. ما که خیلی نگران شرایط عزیز بودیم چون با قند بالا عمل براش خطرناک بود بعد از کلی مشورت با دکترا خلاصه قرار شد بالون بزنن از اون طرف مامن که مدتها بود توی سینه ش غده داشت و الکی به من گفته بود رفته دکتر غده اش بزرگ شده بود رفت دکتر و اون سریع دستور جراحی داد ... م...
18 خرداد 1391

نورروز نامه 1

سلام سال نو که دیگه داره کم کم کهنه می شه مباااااااااارک به من می گن مامانی که در نوشتن وبلاگ پسرش همیشه تنبله... بگو هزار ساعت بشین پای اینترنت نیم ساعت وبلاگ گل پسرتو آپ نکن هههههههههه امسال اولین سالی بود که بزرگتری هدیه آسمونی مون را سال تحویل کنارمون داشتیم .... و اما وقایع اتفاقیه ..... قرار بود صبح روز دوم من و ارشاک و بابا پژواک راه بیافتیم به طرف چالوس که مثه هر سال عید رو اونجا باشیم... اما از اونجایی که بابایی حسین و دایی اسی و انیس جون و خاله ستاره و خانواده اش هم قرار بود برن بعد از کلی تغییر زمان قرار شد صبح روز یکم قبل از سال تحویلراه بیافتیم :( من که دوست داشتم اولین سال ر با پسرم کنار سفره هفت سین باشم دمغ شدم ....
31 فروردين 1391

چند عکس از پسری 4

سلام چند عکس از گل پسر ارشاک و دختر عمه پارمیس اینم گل پسر در حال جغجغه بازی بقیه در ادامه مطلب ارشاک در حال چه چه زدن و آواز خوندن توی ای عکس هم آستین های بلوز پسرم رو زدیم بالا ت یه کم آفتاب بگیره اخه اینجا هنوز آخر زمستونه و نمی شه از خونه رفتن بیرون   ...
31 فروردين 1391

کارهای پسرم در آستانه 6 ماهگی

گل پسرم چند رز دیگه 6 ماهش تموم می شه .... کارایی که الان می کنه: 1. دمر که می زاریمش غلت می زنه به پشت 2. آواز می خونه ااااااااااااااااااااااا اووووووووووووووو اییییییییییییی 3. پاهاشو می گیره تویدستش کلی باهشون سرگرم می شه گاهی هم شست پاشو می بره توی دهنش 4 .اسباب بازی ها رو خودش بر می داره 5. به کمک بالشت می شینه 6. غش غش می خنده 7 . وقتی باهاش بازیمی کنیم صداهای ذوق زدن رو برای خوشحال کردن ما در میاره بعد صبر می کنه ببینه ما چه واکنشی نشون می دیم و بعد باز می خنده 8. الان مدتیه که دیگه خودش می خوابه پتوشو بغل می کنه می ماله به صورتش تا خوابش ببره  
31 فروردين 1391