ارشاک ارشاک ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

ارشاک عشق مامان و بابا

اولین مهمانی تولد

پسرم امروز مامن خیلی فعال شده داره تند تند برات وبتو آپ می کنه هههههههه باید بگم تا به حال تو تولد هیچ بجه ای نرفته بودی اخه ما دور و برمون بچه همسن و سال تو خیلی کم داریم   البته توی مهد کودک دو سه بار تولد بوده و تو تاجایی که تونستی نای نای کردی و اما 5 شنبه هفته پیش تولد پرهام پسر دوستمون امیر و آراده جون دعوت شدیم مهمونی از ساعت 6 بود و ما تازه ساعت 7:30 از خونه راه افتادیم البته علتش این بود که تا ساعت 7 خواب بودی و ساعت 7 من بیدارت کردم چون دیگه داشت خیلی دیر می شد باید بگم این اولین باره که صدات زدم تا زا خواب بیدار شی خدا می دونه تا اخر عمرم چند بار باید صدات کنم ارشاک پاشو مدرسه ات دیر شد!!!! ارشاک پاشو درس ...
30 ارديبهشت 1392

وقایع نگاری

پسرم بازم سلام امروز اومدم که بازم یه کم از شیرین کاری هات بگم و چند تایی هم عکس بزارم شما خیلی شیطون شدی کلا دیوار راستو می ری بالا میز صندلی اوپن میز ناهار خوری میز آشپزخونه جایی نیس که بلند باشه و تو فتحش نکنی عاشق آب بازی هستی و همچنان عشق حمومی . همیشه آماده برای حموم رفتنی و دلت نمی خواد از حموم در بیای  می گی آب باسی و دم در حموم می ایستی تا بریم حموم توی خوردنی ها بستنی و دنت رو هم خیلی دوست داریو هیچ وقت این دوتا رو پس نمی زنی ظهرها که از سرکار بر می گردیم برات بستنی می خرم توی ماشین می خوری در ضمن یه چیز دیگه هم که زیاد دوست داره مغز پسته و تخمه و پاپ کورن  هست که برات می خرم اونا ...
30 ارديبهشت 1392

پسر مامان و شیطون بازی هاش

سلام طبق معمول مامانی که دیر به دیر وبلاک پسرشو اپدیت می کنه اومد پسر گلم تا پایان تابستون راهی نمونده دو روز دیگه فصل من تو و بابا پژواک شروع می شه ما خانواده پاییزی هستیم می دونی که؟!!! بابا مهر ماه شما ابان و بنده آذر ماه فصلمون بر ما خوش باد پسر گلم یه مرور بر کارهای تو: اولین دندونت 5 مرداد جونه زد دندون دوم که اونم کنار دندون اول بود 10 مرداد به دنیا سلام کرد یعنی دندون چپ بالا به مدت 10 -15 روز این دو تا دندون رشد کرد و تو تبدیل به باب اسفنجی دندون خرگوشی شدی قربونت برم من دندون سوم 20 مرداد دالی کرد که شدیدا برای دراومدنش اذیت شدی دندون پیشین راست پایین در حال حاضر شدیدا آب دهانت آویزونه و داری دندون چهار...
29 شهريور 1391

نورروز نامه 1

سلام سال نو که دیگه داره کم کم کهنه می شه مباااااااااارک به من می گن مامانی که در نوشتن وبلاگ پسرش همیشه تنبله... بگو هزار ساعت بشین پای اینترنت نیم ساعت وبلاگ گل پسرتو آپ نکن هههههههههه امسال اولین سالی بود که بزرگتری هدیه آسمونی مون را سال تحویل کنارمون داشتیم .... و اما وقایع اتفاقیه ..... قرار بود صبح روز دوم من و ارشاک و بابا پژواک راه بیافتیم به طرف چالوس که مثه هر سال عید رو اونجا باشیم... اما از اونجایی که بابایی حسین و دایی اسی و انیس جون و خاله ستاره و خانواده اش هم قرار بود برن بعد از کلی تغییر زمان قرار شد صبح روز یکم قبل از سال تحویلراه بیافتیم :( من که دوست داشتم اولین سال ر با پسرم کنار سفره هفت سین باشم دمغ شدم ....
31 فروردين 1391

کارهای پسرم در آستانه 6 ماهگی

گل پسرم چند رز دیگه 6 ماهش تموم می شه .... کارایی که الان می کنه: 1. دمر که می زاریمش غلت می زنه به پشت 2. آواز می خونه ااااااااااااااااااااااا اووووووووووووووو اییییییییییییی 3. پاهاشو می گیره تویدستش کلی باهشون سرگرم می شه گاهی هم شست پاشو می بره توی دهنش 4 .اسباب بازی ها رو خودش بر می داره 5. به کمک بالشت می شینه 6. غش غش می خنده 7 . وقتی باهاش بازیمی کنیم صداهای ذوق زدن رو برای خوشحال کردن ما در میاره بعد صبر می کنه ببینه ما چه واکنشی نشون می دیم و بعد باز می خنده 8. الان مدتیه که دیگه خودش می خوابه پتوشو بغل می کنه می ماله به صورتش تا خوابش ببره  
31 فروردين 1391
1