ارشاک ارشاک ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

ارشاک عشق مامان و بابا

شمارش معکوس برای یک سالگی

گل پسرم تا یک سالگیت 10 روز بیشتر نمونده... شمارش معکوس آغاز شده در یک سال گذشته فقط و فقط برای تو زندگی کرده ام لحظه های بسیار شیرینی رو برام رقم زدی وجود عزیز تو بوده که تونسته راه رو برام خیلی جاها هموار کنه یادش بخیر پارسال این روزها چه هیجانی داشتم هنوز هم که بهش فکر می کنم دوباره ضربان قلبم تند می شه پسر ناز مامان همیشه صحیح و سالم باشی امیدوارم تا به حال مادر خوبی برات بوده باشم دعا می کنم خداوند باز هم منو یاری کنه که بتونم به راهم ادامه بدم دوستت دارم عشق مامان
26 مهر 1391

ارشاک بزرگ می شود

پسرکم سلام عشقم سلام تموم زندگیم حول تو می چرخه تا دو روز دیگه هشت ماهت تموم می شه و وارد نه ماهگی می شی. گاهی می خوام این زمان رو متوقف کنم و تو که اینقدر شیرینی رو بری خودم فقط خودم نگه دارم... خیلی خودخواهم نه؟ روزها با سرعت باورنکردنی ای می گذرند و من این گذر زمان رو فقط در تو می بینم تویی که هر روز و هر لحظه جلوی چشام بزرگ می شی دوستت دارم پسر گلم ارشاک در حال حاضر کارهای زیر زا انجام می ده: بدون کمک می نشینه بابا دده ماما گخخخخخخخ بوووووووه می گه دست می زنه دیگه دوست نداره تنها باشه با لیوان آبش خودش آب می خوره روروئک سواریش پیشرفت کرده خیلی بیشتر از قبل می خزه و تلاش می کنه چهاردست و پا بشه و اما ....  چ...
4 تير 1391

عکس پسرم

سلام نفس من بالاخره اومدی تو بغلم.. و من مادر نامیده شدم  بقدری سرشار از عشقتم که انگار  در اسمانها پرواز می کنم فعلا یک عکس ازت می زارم در اولین شب ورودت به خونه بوس بوس بوس   ...
23 آذر 1390

کمتر از 24 ساعت به دیدن روی گلت مونده

عسلی مامان پر از احساسات مختلفم که قابل وصف نیست فردا این موقه ایشالا تو توی بغل منی پا های کوچولوتو به دنیای خاکی می زاری و ایشالا راه درازی رو در پیش رو داری همه انرژی های خوب و پاک دنیا نثار تو باد که خودت پاک پاکی وقتی دوباره بر گردم اینجا یک مادرم ... یک مادر یه معنای واقعی کلمه ..... بار الها به من لیاقت مادر بودن را عطا کن امیییییییین
6 آبان 1390

لحظه شماری

سلام سلام سلام بر گل پسرمامان کمتر 72 ساعت دیگه توی بغل منی بی تابم و خوشحال   دیشب رفتیم دکتر و با خواهش اومدنتو جلو انداختیم هههههه  پر از احساسات متفاوتم ترس دلهره هیجان خدایا توانم ده تا بتوانم از این مسیر سربلند بگذرم   ...
4 آبان 1390

پایان 38 هفته

سلام بر پسر نازم هوراااااا مامانی من امروز 38 هفته تو تموم شد. به حساب آقای دکتر فقط یه هفته دیگه تو دل منی مامان مهین هم دو روز پیش اومد وآماده حضور تو هستیم قلب خونه الان برای تو می تپه چشم به راهتیم هفته دیگه این موقع حتما توی بغل منی البته اگه نخوای خودت زودتربیای بووووووووووس فراوان ...
4 آبان 1390

دل نوشته

برای تو می نویسم کودک من ... سالهاست ازدواج کرده ام و سالهاست برای داشتن یا نداشتن فرزند با خود جنگیده ام ... از این هراسیده ام که کودکی به دنیا بیاورم که نتوانم مادر صالحی برایش باشم .. از عهده تربیتش بر نیایم که بس خطیر است این مسولیت همیشه می گفتم اگر زمانی فرزند من بگوید چرا مرا به این دنیا آوردید چه پاسخی بابد به او بدهم... بالاخره با تمام این چراها و چگونه ها کنار امدم و اماده شدم نام مادر بر من نهاده شود.اکنون تو در درون منی از گوشت و خون من تغذیه می کنی و من همسفر لحظه ها هستم تا تو را ببینم و در اغوش گیرم... هر آن آرزو می کنم بتوانم این مسئولیت سنگین را به درستی به سرانجام برسانم ... از زمانی که نطفه تو بسته شد تا...
28 مهر 1390

تولد بابا پژی

سلام پسرم خوبی؟ امروز تولد باباته... بیشتر از 10 ساله که همیشه به عنوان یه زوج این روزو جشن گرفتیم. امسال یه زوج ویه نصفه ارشاک داریم که توی دل منه.... سال دیگه یه خانواده هستیم... و ما با نقش هایی به عنوان پدر و مادر.... دلم می خواست امروزو یه جوری متفاوت از هرسال جشن بگیریم .. نمی دونم میشه یا نه ؟ حالا تا امشب ببینم چی پیش میاد    ...
25 مهر 1390

زمان زایمان

سلام ارشاکم خوبی گلکم؟ مامانی دیروز رفت دکتر . آقای دکتر ارندی بازم گفت که زایمان 10 آبان ... یعنی پایان 39 هفتگی تو.. ما فکر می کردیم شاید 4 آبان بذاره که نذاشت مامان مهین هم برای اول آبان بلیط گرفته که بیاد مشهد. کمتر از 20 روز به دیدن روی گلت مونده ... دوستت دارم عسلم        ...
21 مهر 1390