ارشاک ارشاک ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

ارشاک عشق مامان و بابا

وقایع اتفاقیه

1391/3/18 12:56
نویسنده : سحر
356 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

فکر می کنم هر پستی رو که برات می نویسم با ین جمله شروع می شه که من مامان تنبلی نیستم.

پسرم هر چند دوست ندارم چیزهای ناراحت کننده رو توی وبلاگت بنویسم اما دلیل دیر اومدنم اینه که مامانی مریضه و توی یه ماه گذشته من کلی غصه خوردم . ماجرا از این قرار بود که :

مامان مهین به اتفاق عزیز جون و احمد آق جون از چالوس در تاریخ 10 اردیبهشت اومدن مشهد تا عزیز جون قلبشو عمل کنه. ما که خیلی نگران شرایط عزیز بودیم چون با قند بالا عمل براش خطرناک بود بعد از کلی مشورت با دکترا خلاصه قرار شد بالون بزنن

از اون طرف مامن که مدتها بود توی سینه ش غده داشت و الکی به من گفته بود رفته دکتر غده اش بزرگ شده بود رفت دکتر و اون سریع دستور جراحی داد ... مامان مهین زودتر از عزیز جون رفت زیر تیغ جراحی عملش سخت و طولانی بود کل سینه شو برداشتن و یه هفته بیمارستان بود عریز این ور شهر بیمارستان مامن اون ور شهر بیمارستان

خاله ها به دادمون رسیدن و اونا هم اومدن من بودم با مهمون داری نگهداری از ارشاک فسقلی و دل نگرانی برای مامان روزی نیم ساعت می رفتم پیشش

بعد عمل مامان مهین اومد خونه ما تا 10 خرداد بود با هم هر چند روز یه بار می رفتی دکتر تا پانسمانش عوض کنه و بهد شیمی درومانی رو شروع کرد

عزیز دلم کاش می تونستی تو براش دعا کنی که یه فرشته معصومی ....

فقط شب و روز دعا می کنم حاش زودتر خوب بشه و این روزا رو بگذرونه

الهی آمین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ازاده مامانه هانا
18 خرداد 91 13:14
عزیییییییییییییییییزم بووووووووووووووس واسه ارشاک نازم
نگار(مامان سام)
22 خرداد 91 16:31
سلام.آخی چه قدر روزهای سختی رو گذروندین.پس واسه همین کم میومدین نی نی سایت من هر روز یه سر میزدم که با هم قرار بزاریم ولی شما رو پیدا نمیکردم.
حدیث
30 خرداد 91 12:38
آخی، عزیزم افرین که اینقدر شجاع بودی و کم نیاوردی واقعا روز هاس سختی و گذروندی ایشالاه به زودی زود خوب میشن و از کنار هم بودنتون لذت میبرین