چند عکس از پسری 3
سلام ما برگشتیم با چند عکس جدید قربون اون نگاه معصومت برم من دالتون کوچیکه هستم به به چه دستای خوشمزه ای بخند تا دنیا به روت بخنده ...
چند عکس از پسری 2
بدون شرح این شما و صهبا جون و رازیانه جون خونه مامانی در یک مهمونی سورپرایزی به افتخار شما یوهوووو ...
نویسنده :
سحر
12:29
چنذ عکس از ماههای گذشته
پسرکم در 4 ماه گذشته ما به اولین مسافرت تو رفتیم ( من و تو ) بابا پژواک نیو مد یعنی نمی تونست بیاد ... ما از 30 دی تا 29 بهمن به مدت 1 ماه رفتیم کلاردشت پیش مامانی و چند عکس به شرح زیر ... این زمانیه که تازه رفتیم کلاردشت و بعد برف بااااااااااااریییییییییییید و من اسمتو روی برفا نوشتم ههههههههه و بعد یه ادم برفی درست کردم که شکل گل پسرمه :) و هوا خوب شد افتابی افتابی ما هم رفتیم بیرون با مامانی گردش هورررررررررراااااا خوب باز بر می گردم و ادامه داستان ..... ...
نویسنده :
سحر
19:42
4 ماهگی پسرم
سلام قند عسلم من مامان تنبله هستم که نوشتن وبلاکت برام سخته شرمنده اما خوب خیلی کار دارم دیگه موش موشکم امروز تو 4 ماهه شدی 120 روزه که توی اغوش منی و این روزا من تو را نفس می کشم. 120 روزگی ت مبارک . 120 ساله بشی ...
چند عکس از پسری
پسر 4 روزه من پدر و پسردر بیمارستان هنگام تولد وقتی من لالا کردم اولین حمام پسرم پای کوچک تو به امید برداشتن گامهای بزرگ اقا موشه به زودی با عکسای جدید بر می گردم ...
نویسنده :
سحر
20:29
خاطره زایمان
صبح روز هفتم ابان ماه نود ساعت 5:30 از خواب بیدار شدم خواب که چه عرض کنم اصلا شب تا صبح از استرس نخوابیده بودم بابا پژواک هم زود ازجاش پرید و اماده شد مامان مهین و شهلا جون هم که شب خونه ما خوابیده بودن بلند شدند و کم کم همه اماده رفتن شدیم دل توی دلم نبود از زیر قران رد شدم مامانی داشت فیلم می گرفت یه نگاهی به خونه انداختم و گفتم ایشالا با پسر گلم برمی گردم به خونه و راه افتادیم به طرف بیمارستان سینا... توی راه مامانی کلی حرفای بامزه می زد تا استرس من کم بشه خلاصه ساعت 6:00 بیمارستان بودیم بابا پژی رفت کارای پذیرش رو بکنه منم یه کم توی لابی منتظرموندم اما پون دل توی دلم نبود با شهلا جون خداحافظی کردم و با مامانی رفتیم بالا زایشگاه ب...
نویسنده :
سحر
14:02
بازگشت به وبلاگ
سلام بر پسر دو ماهه ام امروز بعد از دو ماه فرصت کرم بیام وبلاگتو اپدیت کنم. من مامان تنبلی نیستم اما باور کن هم فرصت ندارم هم با اینترنت دایل آپ کار کردن خیلی سخته !!!!!! پسرکم امروز دو ماهه شدی و من دو روز دیگه می برم واکسنت رو می زنم ... توی این دو ماه تو فرشته من بودی بچه خیلی خیلی خیلی خوبی هستی فقط یه غصه دارم اون هم کم وزن گرفتنته که ایشالا زودتر وزن بگیری بر می گردم با خاطرات زیمان و اتفاقات این دو ماه ...
نویسنده :
سحر
14:11
عکس پسرم
سلام نفس من بالاخره اومدی تو بغلم.. و من مادر نامیده شدم بقدری سرشار از عشقتم که انگار در اسمانها پرواز می کنم فعلا یک عکس ازت می زارم در اولین شب ورودت به خونه بوس بوس بوس ...
کمتر از 24 ساعت به دیدن روی گلت مونده
عسلی مامان پر از احساسات مختلفم که قابل وصف نیست فردا این موقه ایشالا تو توی بغل منی پا های کوچولوتو به دنیای خاکی می زاری و ایشالا راه درازی رو در پیش رو داری همه انرژی های خوب و پاک دنیا نثار تو باد که خودت پاک پاکی وقتی دوباره بر گردم اینجا یک مادرم ... یک مادر یه معنای واقعی کلمه ..... بار الها به من لیاقت مادر بودن را عطا کن امیییییییین