سفری دو روزه به سرزمین پدری
پسر نازم سلام
خوبی
جمعه گذشته روز پدر بود و بابات خیلی دلش برای پدر مرحومش تنگ شده بود برای همین تصمیم گرفتیم یه سر بریم پیش مامان شهلا و عمه جونت
پنج شنبه من و بابا مرخصی گرفتیم و 4 شنبه شب رفتیم تربت
تو توی راه خواب بودی و وقتی رسیدیم هم خواب بودی نصف شب بیدار شدی و امودی توی هال خوشحال از دیدن پارمیس دختر عمه ات
تا یه ساعت نخوابیدی
منم که خیلی خسته بودم
ساعت 6 صبح دوباره خوابیدی و از 8 بیدار شدیو مشغول بازی با پارمیس شدی
من هم فرار کردم و رفتم خونه عمه لالا کردم
بهد از ظهر رفتیم سر خاک باباجونی
و شب هم مثل همیشه به مهمون بازی از خونه این عمه به خونه اون عموی پدری گذشت
جمعه بابا لالا بود تمام مدت و ما بعد از ظهر رفتیم بیرون شهر و تو که از صبح تا عصر همش توی حیاط شیطونی کرده بودی هلاک بودی
و چند عکس از این دو روز
ارشاک مشغول شیطونی در خونه شهلا جون
برای دیدن بقیه عکسا به ادامه مطلب مراجعه کنید
این عکس رو خیلی دوست دارم مثل تابلوی نقاشی شدی توی بغل عمو حسن در دور دستها خیلی قشنگه
اینم هنر مندی مامان با گرفتن عکس از یه منظره چشم نواز