ارشاک ارشاک ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

ارشاک عشق مامان و بابا

اولین مهمانی تولد

1392/2/30 9:37
نویسنده : سحر
1,111 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم امروز مامن خیلی فعال شده داره تند تند برات وبتو آپ می کنه هههههههه نیشخند

باید بگم تا به حال تو تولد هیچ بجه ای نرفته بودی اخه ما دور و برمون بچه همسن و سال تو خیلی کم داریم

 

البته توی مهد کودک دو سه بار تولد بوده

و تو تاجایی که تونستی نای نای کردی

و اما 5 شنبه هفته پیش تولد پرهام پسر دوستمون امیر و آراده جون دعوت شدیم

مهمونی از ساعت 6 بود و ما تازه ساعت 7:30 از خونه راه افتادیم زبان

البته علتش این بود که تا ساعت 7 خواب بودی و ساعت 7 من بیدارت کردم چون دیگه داشت خیلی دیر می شد باید بگم این اولین باره که صدات زدم تا زا خواب بیدار شی خدا می دونه تا اخر عمرم چند بار باید صدات کنم

ارشاک پاشو مدرسه ات دیر شد!!!! ارشاک پاشو درس بخون !!!! ارشاک پاشو برو دانشگاه !!!! اااای جان دلم خیال باطل

این اولین بار که خیلی پسر خوبی بودی چشماتو باز کردی پاشدی توی تختت نشستی و خندیدی

.. دست و صورتت رو شستم و حاضرت کردم رفتیم مهمونی

زمانی که رسیدیم دیگه کیکو بریده بودن !!!!

آقا پرهام که تولد 2 ساگلیش بود با دیدن تو شروع به جیغ کشیدن کرد

تو هم از جیغ های اون ترسیدی

بعد هم اومد چند تا چنگ حسابی تو رو گرفت و پسر دل نازک من گریه کرد حسابی

از بغل من دیگه تکون نمی خوری

تا یه کم آروم شدی

و با بچه ها بازی کردی

اهنگ که می زاشتن هیچ بچه های به جز تو نمی رقصید تو ذوق می کردی و دست می زدی و سخت نای نای می کردی

قرتی جونم رقاص خودم

تولد

اینجا تازه داری با بقیه بچه ها دوست می شی

کوچیکترین بجه بودی 1

اینجا داری نای نای می کنی

2

دیگه خوشحالی 3

ایشالا همیشه بری تولد !!!!ماچ البته کتک نخوری نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

آني
30 اردیبهشت 92 10:05
الهييييييييي تو تولد كيك ميخورن نه كتك عزيزمممممم ايشالا هميشه به تود و خوشي
تداعی و علی کوچولو
30 اردیبهشت 92 11:52
دستم به اون پسره برسه که تو رو گریه انداخته حسابشو میرسم ایشالله تولد 2 سالگیه خودت عسل
ازاده مامان هانا
1 خرداد 92 17:59
وای سحر من باورم نمیشه اینا همون فندق کوچولوهان ... عزیزم همیشه به مهمونییییییییی عزیز دل خالههههههههه
مریم مامان پندار
1 خرداد 92 20:29
همیشه به تولد
الهی قربون تو برم من که مثل پندار کتک میخوری
پندار از دخترا میخوره خاله آخه من دردم رو به کی بگم


من که نا راضی نیستم. دوست ندارم پسرم دست بزن داشته باشه خاله جون مریم