اولین مهمانی تولد
پسرم امروز مامن خیلی فعال شده داره تند تند برات وبتو آپ می کنه هههههههه
باید بگم تا به حال تو تولد هیچ بجه ای نرفته بودی اخه ما دور و برمون بچه همسن و سال تو خیلی کم داریم
البته توی مهد کودک دو سه بار تولد بوده
و تو تاجایی که تونستی نای نای کردی
و اما 5 شنبه هفته پیش تولد پرهام پسر دوستمون امیر و آراده جون دعوت شدیم
مهمونی از ساعت 6 بود و ما تازه ساعت 7:30 از خونه راه افتادیم
البته علتش این بود که تا ساعت 7 خواب بودی و ساعت 7 من بیدارت کردم چون دیگه داشت خیلی دیر می شد باید بگم این اولین باره که صدات زدم تا زا خواب بیدار شی خدا می دونه تا اخر عمرم چند بار باید صدات کنم
ارشاک پاشو مدرسه ات دیر شد!!!! ارشاک پاشو درس بخون !!!! ارشاک پاشو برو دانشگاه !!!! اااای جان دلم
این اولین بار که خیلی پسر خوبی بودی چشماتو باز کردی پاشدی توی تختت نشستی و خندیدی
.. دست و صورتت رو شستم و حاضرت کردم رفتیم مهمونی
زمانی که رسیدیم دیگه کیکو بریده بودن !!!!
آقا پرهام که تولد 2 ساگلیش بود با دیدن تو شروع به جیغ کشیدن کرد
تو هم از جیغ های اون ترسیدی
بعد هم اومد چند تا چنگ حسابی تو رو گرفت و پسر دل نازک من گریه کرد حسابی
از بغل من دیگه تکون نمی خوری
تا یه کم آروم شدی
و با بچه ها بازی کردی
اهنگ که می زاشتن هیچ بچه های به جز تو نمی رقصید تو ذوق می کردی و دست می زدی و سخت نای نای می کردی
قرتی جونم رقاص خودم
اینجا تازه داری با بقیه بچه ها دوست می شی
کوچیکترین بجه بودی
اینجا داری نای نای می کنی
دیگه خوشحالی
ایشالا همیشه بری تولد !!!! البته کتک نخوری