اولین شهر بازی
پسرم از اونجایی که تنهایی خیلی بارم سخته ببرمت شهر بازی و بابا هم همیشه تا دیر وقت سرکاره و جمعه ها هم لالا
هفته پیش تصمیم گرفتم با ارشیا جون ببرمت شهر بازی
زنگ زدم خونه خاله و دیدم مامانی و خاله هم دارن می رن پروما
ارشیا هم باهاشون راهی شد و ما هم به اونها پیوستیم
اما تو اصلا بازیها رو دوست نداشتی و می ترسیدی ازشون
شاید جون بار اول بود
روی اسبی که تکون می خورد گذاشتمت جیغ زدی و گریه می کردی می گفتی پایین!!
خلاصه چند تا بازی بزرگس الی رو کنار ارشیا بودی و همین !!
اولین شهر بازی تو بود
از ترس گریه می کردی وآروم نمی شدی
این بازی برای بچه های بزرگتر بود که نشستی
این یکی هم همین طور دوست داشتی بازی کنی
و ...
این یکی هم همین طور
و بعد رفتی توی استخر توپ که ازش می ترسیدی و جلو نرفتی
یه بچه هم بود اسمش احمد رضا بود که صداش می کردی ادزا
و اما از اونجایی که خیییییییییییلی شدید عاشق چارو برقی هستی و بهش می گی بووووووووا ( یعنی صداشو در می آری) بابا برات یه جارو خرید چند روز پیش که عاشقش شدی