ارشاک ارشاک ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

ارشاک عشق مامان و بابا

خاطره زایمان

1390/10/22 14:02
نویسنده : سحر
1,372 بازدید
اشتراک گذاری

صبح روز هفتم ابان ماه نود ساعت 5:30 از خواب بیدار شدم

خواب که چه عرض کنم اصلا شب تا صبح از استرس نخوابیده بودم

بابا پژواک هم زود ازجاش پرید و اماده شد مامان مهین و شهلا جون هم که شب خونه ما خوابیده بودن بلند شدند و کم کم همه اماده رفتن شدیم دل توی دلم نبود از زیر قران رد شدم مامانی داشت فیلم می گرفت یه نگاهی به خونه انداختم و گفتم ایشالا با پسر گلم برمی گردم به خونه

و راه افتادیم به طرف بیمارستان سینا...

توی راه مامانی کلی حرفای بامزه می زد تا استرس من کم بشه خلاصه ساعت 6:00 بیمارستان بودیم بابا پژی رفت کارای پذیرش رو بکنه منم یه کم توی لابی منتظرموندم اما پون دل توی دلم نبود با شهلا جون خداحافظی کردم و با مامانی رفتیم بالا زایشگاه با مامان هم خداحفظی کردم و گریهم گرفته بود رفتم توی زایشگاه و لباسامو عوض کردم گان اتاق عمل پوشیدم خانم ماما وزنمو گرفت که 64 کیلو بودم بعد هم منظراومدن آقی دکتر ارندی موندم...

با بابا پژی خداحافظی نکرده بودم برای همین اون اومد بالا و بوسم کرد و رفت دیگه ازم امضا گرفتن مامان اورژانسی قبل از من بود که رفت اتاق عمل بعد من رفتم

راسسسسسسسسسستی اینو بگم که هوا بارونی بترونی بد تو داشتی با اومدنت برکت می اوردی

رفتم توی اتاق عمل پنجره ها باز بود من می لرزیدم

به خانم پرستار گفتم سرد گفت اره ما هم سردمونه.. خلاصه متخصص بی هوشی اومد فامیل منو که دید معنی شو پرسید و به دستم  انژوکت وصل کرد و داشت داروی بیهوشی می زد که اقای دکتر اومد

گفتم عمو غلام

که دیگه بیهوش شدم

 

 

وقتی بهوش اومدم توی اتاق ریکاوری بدم و خیلی تشنه ام بود صدای اه و ناله تختهایبغلی هم می اومد

بعد از کلی التماس بهم چند قطره اب مقطر دادن و بعد اماده ام کردند که منو ببرند نوی بخش

با اسانسور رفتیم پایین هیچ کس بالا نبود

اما پایین همه با دوربین منتظر بودن مامان مهین خاله رویا ، خاله مهر آیین ، عمه پرندیس ، عمو و عمه بابا پژی ، عمو حسن خلصه همه هی تند تند عکس می کرفتند و فیلم مامانی ت حسابی معروف شده بود :)

خلاص ما رفتیم توی اتاق و من هی سراغ تو رو می گرفتم تا اینکه بالاخره تو رو آوردن از بابا پژی خبری نبود

( بعدا خاله رویا کفت بیرون داشته گریه می کرده ) اخی طفلکی بابا پژواک

تو اومدی نو بغل من بالاخره و من لبریز از عشقت شدم عزییییییییییییزم

 

 ارشاک 2 ساعته

اینم عکس تو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)