ارشاک ارشاک ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

ارشاک عشق مامان و بابا

مروری بر بارداری مامان سحر

پسرم روزها می یان و می رن و تو توی دل مامان هی بزرگتر می شی. یه هفته دیگه وارد ماه 9 می شیم... برای دیدنت لحظه شماری میکنم. می دونی که دوران آسونی رو پشت سر نذاشتم. تا بعد از عید همه چی خوب بود. عید رفتیم طبق معمول چالوس . دوتا عروسی رفتیم که من به خاطر تو بیشتر تماشا چی بودم. عروسی غنچه جون و آویده جون دخترخاله های مامان سحر بود. روزا گذشت تا اینکه اواخر فروردیم مامانی لک دید و دکی جون 10 روز استراحت داد. مامان مهین خودشو رسوند به ما تا ازمون مراقبت کنه. خلاصه اون 10 روز هر طور که بود گذشت بماند که یه انفاق خنده دار افتاد یه روز که بابا پژی از کارخونه اومده بود مامان سحر رفت استقبالش که ی موش از توی کیف بابا پرید بیرون. منو می گی زهره...
5 مهر 1390