ارشاک ارشاک ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

ارشاک عشق مامان و بابا

سفر نامه نوروز 92

1392/2/2 1:10
نویسنده : سحر
1,053 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم امسال عید هم مثل هر سال بار سفر بستیم

فقط با این تفاوت که سال تحویل رفتیم پیش شهلا جون و عمه پرندیس ...

چون بابا پژواک می خواست سال تحویل بره سرخاک بابا اسماعیل...

برای همین لحظه سال تحویل سه تایی کنار هم نبودیم بابا سرخاک بود و ما خونه عمه

من امسال خیلی گریه کردم لحظه سال تحویل ... اگه هر سال فقط یه بغض سر گلومه اما امسال دیگه داشت به هق هق می رسید... برای مامان مهین و سلامتیش خیلی دعا کردم

برای شما که چراغ خونه مونو روشن کردی دعا کردم که همیشه سالم و تندرست باشی و ...

بعد از سال تحویل ما هم حاضر شدیم و رفتیم خونه ابدی بابا اسماعیل ..

بعد از اون هم چند جا رفتیم عید دیدنی

قرار بود شب برگردیم تا صبح بتونیم راه بیافتیم بریم چالوس و کلاردشت که بابا پزواک راه نیافتاد ...

صبح روز اول عید برگشتیم مشهد سر راه ناهار رفتنیم ریخته گرزاده خوردیم بعد رفتیم خونه خاله بهاره دوست من که از آلمان اومده بود چون می ترسیدم که بعد از که ما برمیگردیم دیگه نبینمش

بعد رفتیم خاله رویا رو برداشتیم و رفتیم خونه چون می خواست با ما بیاد و بره انزلی تا با دوستش برن اربیل عراق

بابا لالا کرد تا برای رانندگی در شب خسته نباشه

ما هم وسایلمون رو جمع کردیم خلااااااااااااصه شب ساعت 9 راه افتادیم

ظهر دوم ساعت 3 رسیدیم چالوس و مامانی گفته بود که همه خونه خاله شهنازن و رفتیم اونجا ..

از خوشحالی شلوغ پلوغی نمی دونستی چی کار بکنی گاوچران

خاله اینا یه هاپو دارن اسمش په په اس تو عاشقش بودی دلقک

سوم هم چالوس بودیم تولد مامان مهین بود خونه خاله مهناز بودیم

چهارم ظهر خونه عزیز جون بودیم و عصر رفتیم کلاردشت خونه مامانی

تو که عاشق ارشیا بودی دیگه توی این چند روز صبح که چشاتو باز می کردی می گفتی اییییییا

خاله ستاره اینا هم بودن دیگه

پنجم هم دایی جونات اومدن و همه دور هم بودیم

هفتم با دخترخاله های من برنامه ریزی کرده بودیم رفتیم همگی چمخاله خوب بود

تو که باز دورت خییییییییییییلی شلوغ تر شده بود کلی بهت خوش گذشت رقاصی کردی و شیطونی و بازی

هشتم برگشتیم رامسر من که شب قبل همبرگر خورده بودم مسموم شدم و روانه بیمارستان کلافه

خلاصه بعد از یه سرم زدن حالم یه کم بهتر شدعینک

شب به خاطر بد بودن حال من برگشتیم کلار دشت

تا 11 کلار دشت بودیم و بعد رفتیم چالوس و دوباره مهمون بازی و یه شب هم خونه خاله اویده ترکوندیم

تا 3 صبح تو رقصیدی داشتی هلاک می شدی اما موقع خواب می گفتی نانای

13 بدر هم مثه هر سال رفتیم جنگل خوب بود تو همش دنبال په په بودی عزیززززززززززززم نیشخند

عکس ها رو در ادامه مطلب می زارم

 

ارشاک و ارشیا

ارشاک و ارشیا جون که اییا صداش می کنی ویلای مامانی کلاردشت

در راه سفر به چمخاله

ارشاک در بغل خاله غنچه در راه سفر به چمخاله ( عمو محسن - بابا - خاله آویشن و ریحانه جون )

پدر و پسر

پدر و پسر در رامسر

هفت سین

ارشاک و هفت سین ددر

ارشاک در حال درخواست ددر

عزیز جون

ارشاک و عزیزجون مامان بزرگ گل مامان سحر در روز 13 بدر

بازم پسرخاله ها

پسرخاله ها در 13بدر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامی وانیا
31 فروردین 92 1:53
ای سحر بدجنس کدوم ادامه مطلب عکس گذاشتی که دیده نمیشه بزار دیگه عکسارو ارشاکو تو سال جدید ببینیم بابا
آني
2 اردیبهشت 92 10:12
ماشالا ارشاك چقدر بزرگ شده
ايشالا هميشه به تفريح و ددر
يه عكس هم از خودت ميذاشتي سحر جون



مرسی عزیزم عکسای عیدم همه بی شئوناتی بود به قول نیر

صفورا مامان آوا
2 اردیبهشت 92 12:49
عزیز دل خاله ما شا ا... چه بزرگ شدی همیشه به تفریح و گردش



مرسی خاله جون ... با هم ایشالا
مامان نخودی
7 اردیبهشت 92 9:11
ایشالا همیشه به ارشاک خان هم خوش گذشته