ارشاک ارشاک ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

ارشاک عشق مامان و بابا

کارهای جدید ارشاک

پسرم در آستانه یک سالگی هستی دندون چهارم در روز 4 مهر به ما سلام کرد ( دندون چپ پایین پیشین) سعی می کنی راه بری اما می ترسی و چند قدم بیشتر بر نمی داری بعضی روزها بد غذا هستی صدای گربه و اردک رو تقلید می کنی وای که چه خوردنی می شی زبونت رو هم نشون می دی عاشق بیرون رفتنی از ته دل خوشحالی می کنی وقتی می ریم بیرون شدیدا بابا رو دوست داری و زمانی که خونه هست پشت سرش راه می ری لی لی حوضک بازی می کنی وقتی می گم بزن قدش محکم کف دست مامان می زنی نانای می کنی یه پا رقاصی وقتی می گم آواز بخون شروع می کنی آآآآآآآآآآآاااا و خودتو تکون می دی ( بچم مثه مامانش اهل موسیقی سنتی یه) دیگه الان چیزی به خاطرم نمی یاد   ...
26 مهر 1391

شمارش معکوس برای یک سالگی

گل پسرم تا یک سالگیت 10 روز بیشتر نمونده... شمارش معکوس آغاز شده در یک سال گذشته فقط و فقط برای تو زندگی کرده ام لحظه های بسیار شیرینی رو برام رقم زدی وجود عزیز تو بوده که تونسته راه رو برام خیلی جاها هموار کنه یادش بخیر پارسال این روزها چه هیجانی داشتم هنوز هم که بهش فکر می کنم دوباره ضربان قلبم تند می شه پسر ناز مامان همیشه صحیح و سالم باشی امیدوارم تا به حال مادر خوبی برات بوده باشم دعا می کنم خداوند باز هم منو یاری کنه که بتونم به راهم ادامه بدم دوستت دارم عشق مامان
26 مهر 1391

عکس 10 ماهگی

پسرم داره نون می خوره هههههه به به بقیه در ادامه مطلب قربونت برم ژولی پولی من عاشق این مدل نشستنت هستم من قربون ژشتت برم که این قدر ناز نشستی این طوری نگام نکن می خورمت ها این هم ژست تبلیغاتی پسرم می خواد نماینده مجلس بشه هههههه به چه می اندیشد این جا هم پسرم مو قشنگ شده بوس ...
3 مهر 1391

پسر مامان و شیطون بازی هاش

سلام طبق معمول مامانی که دیر به دیر وبلاک پسرشو اپدیت می کنه اومد پسر گلم تا پایان تابستون راهی نمونده دو روز دیگه فصل من تو و بابا پژواک شروع می شه ما خانواده پاییزی هستیم می دونی که؟!!! بابا مهر ماه شما ابان و بنده آذر ماه فصلمون بر ما خوش باد پسر گلم یه مرور بر کارهای تو: اولین دندونت 5 مرداد جونه زد دندون دوم که اونم کنار دندون اول بود 10 مرداد به دنیا سلام کرد یعنی دندون چپ بالا به مدت 10 -15 روز این دو تا دندون رشد کرد و تو تبدیل به باب اسفنجی دندون خرگوشی شدی قربونت برم من دندون سوم 20 مرداد دالی کرد که شدیدا برای دراومدنش اذیت شدی دندون پیشین راست پایین در حال حاضر شدیدا آب دهانت آویزونه و داری دندون چهار...
29 شهريور 1391

کارهای پسری

ارشاک جونم به سرعت بزرگ می شه دو روز دیگه 9 ماهه تمام می شی یه دفعه شروع کردی به انجام کلی کارهای قشنگ یه کوچولو سینه خیز می رفتی حالا مثل باد می ری جلو . دستت رو به جاهای مخلتف می گیری تا بلند شی  و امروز خودت تنهایی توی تختت بلند شدی بعد خوشحالی کری و دستات رو از لبه تخت ول کردی چند ثانیه ایستادی و بعد تاااااااااالاپ افتادی توی تخت. سرسری و بای بای می کنی البته بعضی وقتا قاطی می کنی جابه جا انجام می ی از حالت دراز کشیده چهار دست و پا می شی و .......   ههههههههه نکته نکته: این پست در تاریخ 5 مرداد نصفه نیمه نوشته شده بود و ارسال نشده بود پسرم از اون موقع تا حالا کلی کار جدید می کنه که مجددا می نوسیم ...
29 شهريور 1391

دندون دندون

پسر نازم اولین دندون تو در تاریخ چهارم مرداد 91 جونه زد. صبح که می خواستم بهت صبحانه بدم کشفش کردم. خیلی ذوق زده شده . سریع تلفن زدم به بابا پژواک و خوش خبری دادم . بعد هم به مامان مهین خبر دادم .... هوراااااااا گلم تو دقیقا 8 ماه و 28 روزه بودی که اولین دندونت ظاهر شد .... بیشتر بچه ها اولین دندونشون جلویی پایینه . تو اولین دندونت جلویی بالا سمت راسته  مروایدت  مبارک ارشاکم در اولین فرصت برات جشن دندونی می گیرم عشق مامان ...
5 مرداد 1391

ارشاک بزرگ می شود

پسرکم سلام عشقم سلام تموم زندگیم حول تو می چرخه تا دو روز دیگه هشت ماهت تموم می شه و وارد نه ماهگی می شی. گاهی می خوام این زمان رو متوقف کنم و تو که اینقدر شیرینی رو بری خودم فقط خودم نگه دارم... خیلی خودخواهم نه؟ روزها با سرعت باورنکردنی ای می گذرند و من این گذر زمان رو فقط در تو می بینم تویی که هر روز و هر لحظه جلوی چشام بزرگ می شی دوستت دارم پسر گلم ارشاک در حال حاضر کارهای زیر زا انجام می ده: بدون کمک می نشینه بابا دده ماما گخخخخخخخ بوووووووه می گه دست می زنه دیگه دوست نداره تنها باشه با لیوان آبش خودش آب می خوره روروئک سواریش پیشرفت کرده خیلی بیشتر از قبل می خزه و تلاش می کنه چهاردست و پا بشه و اما ....  چ...
4 تير 1391

چند عکس از پسرم 6- 7 ماهگی

پسرم هر روز بزرگتر میشی عاشقتم عزیز وروجکم در حال خنده و بازی به به باریکلا به پسرم که می نشینه برو جلو تو می تونی جوجوی من دستای کوچولوی تو روزی مثل ستای پدرت می شن ...
21 خرداد 1391

وقایع اتفاقیه

سلام عزیزم فکر می کنم هر پستی رو که برات می نویسم با ین جمله شروع می شه که من مامان تنبلی نیستم. پسرم هر چند دوست ندارم چیزهای ناراحت کننده رو توی وبلاگت بنویسم اما دلیل دیر اومدنم اینه که مامانی مریضه و توی یه ماه گذشته من کلی غصه خوردم . ماجرا از این قرار بود که : مامان مهین به اتفاق عزیز جون و احمد آق جون از چالوس در تاریخ 10 اردیبهشت اومدن مشهد تا عزیز جون قلبشو عمل کنه. ما که خیلی نگران شرایط عزیز بودیم چون با قند بالا عمل براش خطرناک بود بعد از کلی مشورت با دکترا خلاصه قرار شد بالون بزنن از اون طرف مامن که مدتها بود توی سینه ش غده داشت و الکی به من گفته بود رفته دکتر غده اش بزرگ شده بود رفت دکتر و اون سریع دستور جراحی داد ... م...
18 خرداد 1391